خاطرات

+ اگه خوشت نیومد مهم نیست کسی مجبورت نکرده بیای

+ از وبم انتقاد کنید اما توهین نـــــــــــــ ــه!!

+ تحمل بی ادبی رو ندارم

+ ایتجا از آن من است ادای احترام کنـ

+نوشته شده در 30 مرداد 1398برچسب:,ساعت1:0توسط پریا | |

 

چقدر عجیب غریب شده ام....

چقدر از بعضی چیز ها که مردم ازش فراری اند خوشم میاید...

خوشم میاید وقتی باید راجع به چیزهای کوچک برایت توضیح بدهم

خوشم میاید وقتی که میدنی میزان برای من جان توست....

دوست دارم وقتی که میگویم بخدا شک میکنی اما وقتی میگویم بجان تو آرام میشوی....

برای همینست که شبهاتاریک است اما سپیده صبح آنهمه به آدم لذت میدهد...

عاشق همین عجیب بودنم هستم...

عاشق اینم که باور میکنم فراموشم کرده ای و یکهو وسط روز حضورت مثل شق القمر میشود...

دست خودم نیست

+نوشته شده در شنبه 11 شهريور 1391برچسب:,ساعت22:51توسط پریا | |

سالها بعد

یاد تو از خاطرم خواهد گذشت

و نخواهم دانست کجایی

اما

آرزوی من برای خوشبختی تو

تو را درخواهد یافت و دربر خواهد گرفت

و احساس خواهی کرد

اندکی شادتر و اندکی خوشبخت تر

و نخواهی دانست که چرا...

 

+نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت22:31توسط پریا | |

+ سرد بودنم را بگذار به حساب گرم بودنت با دیگرانــ ...

+حوا که باشی بعضیـ ها هوا برشان میدارد که آدمند!!!

+بعضیـ ها را بایددر جوبـــ شست

 تا لجنــ ها همه خوشحال شوند

 که کثیف تر از خودشانــ هم هستـــ!

 

 

 

+نوشته شده در جمعه 3 شهريور 1391برچسب:,ساعت11:38توسط پریا | |

پس میزنمـ لحظه ها را تا برسم

به بلندای آغوش مردانهـ ات

که در آغوشم بگیری

و من دنیا را ببارمـ

در پس عطر تنتــــــ...

 

+نوشته شده در چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:45توسط پریا | |

 

نرمی لبانت بر روی شریان گردنم

منو به اوج شهوت آغوشت میرساند

بیشتر بفشار بر تنت

از سد لب هایم که بگذری،

نوبت به فتح گردنم میرسد ...

وقتی که تو از خود بی خود میشوی

برای بوسه باران کردنم،

من در گرمای آغوشت به اوج میرسم ...

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت22:40توسط پریا | |